گفتگو با نادر اوای باران
Best Actor
Best Actor Sam Derakhshani
درباره وبلاگ


sam and assal
آخرین مطالب
نويسندگان

 

يك فنجان چاي با سام درخشاني
آخر «آوای باران» را به ما هم نمی‌گویند!
بانی فیلم آنلاین:

بانی فیلم گروه تلویزیون - مجتبي احمدي:سام درخشاني با دو مجموعه پرمخاطب «پژمان» و «آواي باران» سال موفقي را پشت سرمي‌گذارد و با دست رد زدن به سينه يكي ـ دو پيشنهاد نوروزي نشان مي‌دهد امروز پخته‌تر از قبل انتخاب مي‌كند و مراقبت مي‌كند تا جايگاه امروزش در نظر مخاطب تلويزيون متزلزل نشود. او كه در كارنامه تلويزيوني‌اش ژانرهاي مختلف از جمله پليسي، كمدي، ملودرام‌هاي خانوادگي و... ديده مي‌شود، امروز به سينما هم فكر مي‌كند. درخشاني دوست ندارد بشنود فلاني فقط بازيگر تلويزيون است، پس به يك سينمايي ماندگار و بفروش فكر مي‌كند و حاضر نيست به هر قيمتي تن به اين تغيير مديوم بدهد. بازيگر نقش نادر در روزهايي مهمان يك فنجان چاي «باني فيلم» شد كه خيلي‌ها انتظار دارند بدانند پايان قصه «آواي باران» به كجا مي‌رسد. امروز شايد، اما چند روز پيش كه سام مهمان ما در «باني فيلم» بود خودش هم از پايان ماجرا اطلاعي نداشت. به هر حال هر كارگرداني سبكي دارد، برخي حتي چند فينال مي‌گيرند و روز آخر يكي را رو مي‌كنند...

------------------------------------
الان ديگر فهميديد چه بلايي قرار است بر سر شخصيت‌ها بيايد؟
ـ باور كن نه، آقاي سهيلي زاده عادت دارند 3ـ4 قسمت آخر قصه‌شان را لو نمي‌دهند. تا قسمت 36 را مطلع بوديم از 36 تا 40 را نمي‌گويند!
اين تصميم چقدر در كار تو به عنوان بازيگر مؤثر است؟
ـ (مكث مي‌كند)
اينكه تو از انتهاي قصه و پايان شخصيت در فينال داستان مطلع باشي، قطعاً مي‌تواند در طراحي نقش مؤثر باشد؟
ـ ببين اين تصميم مثل اين است كه تو از ادامه زندگي‌ات مطلع نيستی و خودت را به تقدير سپردي. ما هم شش ماه است كه يك كاراكتر را طراحي كرديم و آن را زندگي مي‌كنيم. اين اواخر فيلمنامه كه مي‌رسد من ديگر داستان آن سمت قصه (قصه شكيب و...) را نمي‌خوانم، چون دليلي ندارد از ماجراي آن طرف مطلع باشم. من فقط قصه خودم را مي‌خوانم و مثل يك انسان كه در زندگي واقعي‌اش از دقايقي بعد اطلاع ندارد، رفتار مي‌كنم. وقتي تو از ادامه ماجرا مطلع هستي با پيش فرض بازي مي‌كني.
در واقع بازي مي‌كني تا از نقطه A‌به B در داستان برسي؟
ـ بله و به نظرم اين خوب نيست. به نظرم بهتر است كه كاراكتر تو ناآگاهانه پيش برود و سوار بر قصه در انتظار اين باشي كه چه اتفاقاتي در راه است. فكر مي‌كنم اين شيوه آسيبي به كار بازيگر نمي‌زند. ضمن اينكه حتماً مفيد است كه آقاي سهيلي‌زاده اين تكنيك را به كار مي‌برد. در مورد شخص خودم هم بايد بگويم اصولاً حافظه كوتاه مدتم بهتر از دراز مدت است. به همين دليل سر صحنه و در زمان تمرين وقتي دوستان مشغول پيدا كردن جاي دوربين هستند، من ديالوگ حفظ مي‌كنم. جالب است بداني اگر آن موقع 5 صفحه هم باشد حفظ مي‌كنم. نكته اينجاست كه در لحظه بازي ديالوگ‌ها براي من بكر است و اتوماتيك از دهانم خارج نمي‌شود. در واقع ديالوگ‌ها عين زندگي ادا مي‌شود و ملكه ذهنم نيست.
يادم مي‌آيد سر سريال «پژمان» كه مهمان يك فنجان چاي «باني فيلم» بودي، خبر از حضور در مجموعه «آواي باران» و ايفاي يك نقش در دو سن متفاوت دادي...
ـ بله...
نگران اين بودي كه نكند نادر با حضورت در سريال «پژمان» شباهتي داشته باشد.
ـ دقيقاً و اين دغدغه مدام با من بود. نادر را در بخش اول قصه بايد طوري بازي مي‌كردم كه نه تنها ذهن مخاطب را به سمت سريال «پژمان» كه خيلي از پخش آن نگذشته بود نبرد، بلكه بايد مراقب می بودم كه نادر به زيور هم با خصوصيات شخصيتي‌اش نزديك نشود. در پارت اول من سعي كردم توپ مدام در زمين زيور باشد.
دوست داشتي سياهي‌هاي كاراكتر خاكستري نادر رو نشود؟
ـ دقيقاً، ببين مردم ما خيلي با كاراكتر منفي ارتباط برقرار نمي‌كنند. من هوشمندانه سعي كردم اين مسئله را در طول كار رعايت كنم و در كل اين قصه شما نادر را خاكستري مي‌بينيد نه سياه...
«نادر» در بخش اول قصه هرگز يك كاراكتر منفي نيست و مشخصا او تحت تأثير «زيور» همسرش تغيير شخصيت مي‌دهد و پس از 20 سال به نادري تبديل مي‌شود كه ما امروز مي‌بينيم؟
ـ نادر هم تحت تأثير «زيور» تغيير رفتار مي‌دهد و هم اينكه من يك بلاهتي را براي او در نظر گرفته بودم كه برخي رفتارهايش از سادگي او نشات بگيرد نه از آب زيركاه بودنش. او يك پسر ساده شهرستاني بود كه در طول ماجرا كم كم تغييراتي محسوس در او ايجاد مي‌شود. من براي هيچ يك از رفتارهاي نادر نقشه نكشيده بودم و همه چيز در لحظه اتفاق افتاد. به طور مثال نادر و زيور برنامه‌اي براي اين نداشتند كه وقتي دايي برمي‌گردد دخترشان را به جاي باران جا بزنند. ضمن اينكه ما امروز فقط يك وجه از زندگي اين خانواده را مي‌بينيم. نكته اساسی در مورد خانواده نادر اين است كه آنها معتاد نيستند، داغون نيستند، كسي از آنها شكايتي ندارد، خوب زندگي مي‌كنند و تنها معضل زندگي‌شان رفتاري است كه با دايي‌شان انجام داده‌اند.
به نظرت كلاه‌برداري در اين حد كافي نيست؟
ـ (مي‌خندد) نادر و همسرش زياده‌خواه هستند و همين مسئله باعث شد خيانت در امانت كنند. شايد خيلي‌ها در اين موقعيت همين رفتار را انجام دهند. وقتي كه تو مي‌شنوي طرف حبس ابد است و ديگر برنمي‌گردد، خيالت راحت مي‌شود كه او برنمي‌گردد.
اما توطئه چيده شده درخصوص باران و پدرش مشخصا نمي‌تواند با بلاهت نادر همخواني داشته باشد و مي‌توان حس كرد كه زيور نقش اصلي اين ماجراست و نادر بيشتر يك مجري بوده است؟
ـ‌ به هر حال اينها آدم‌های مشكل داري بودند. ما در شناسنامه‌اي كه براي اين شخصيت‌ها در نظر گرفته بوديم، مي‌ديديم كه زيور با مشكلات بسيار زيادي بزرگ شده است. او در يك زيرزمين نمور با پدرش زندگي مي‌كرده و... اين پيشينه بسيار كمك مي‌كند كه ما حس كنيم زيور تحت هر شرايط تلاش كند زندگي‌اش را تغيير دهد.
شايد اگر زيوري وجود نداشت، نادر اين مسير را نمي‌رفت؟
ـ موافق هستم. شايد اگر زيور نبود نادر «باران» را نگاه مي‌داشت و آن خانه را ترك نمي‌كرد. هر چند كه نمي‌توانست زندگي خوبي براي باران مهيا كند. من حدس مي‌زنم كه نادر حداقل در اين 20 سال، 4 مرتبه مي‌رفت دايي‌اش را مي‌ديد و حتي پولي به او مي‌داد تا درزندان خيلي به او بد نگذرد، اما نادر تحت تأثير زنش بسيار تغيير رفتار داده است. زيور و نادر به واسطه اينكه مطمئن هستند ديگر دايي برنمي‌گردد، تمام پل‌هاي پشت سرشان را خراب مي‌كنند تا اينكه دايي برمي‌گردد و... شك نكنید اگر نادر و زيور دختر نداشتند، زيور خود را جاي باران جا مي‌زد! (مي‌خندد) اگر دقت كرده باشي زيور و نادر خيلي فكورانه تصميم نمي‌گيرند و معمولاً دم دستي و احمقانه عمل می کنند.
به نظرم فصل اول قصه مي‌توانست بيش از اين ادامه پيدا كند و ما پس از دست يافتن نادر و زيور به اموال طاها در شرايط جديد نيز آندو را ببينیم.
ـ بله، جا داشت.
در اين شرايط وضع جديد نادر و زيور نيز بيش از اين قابل باور بود؟
ـ قبول دارم، ولي فصل اول به لحاظ زماني شرايط دشواري در بحث تهيه و توليد دارد. محدوديت‌هاي زياد حفظ راكورد كه واقعاً نگه داشتن آن در شرايط امروز بسيار مشكل است. خيلي از نقدهايي كه به سريال «آواي باران» شد- كه البته من با همه آنها موافق نيستم برمي‌گردد به همان 10 قسمت ابتدايي، چرا رنگ اينطور است؟ چرا لباس‌ها اينگونه است؟ چرا فقط بسنده كرديد به شلوار پيله‌دار نادر؟ چرا فقط به لوازم خانه بسنده كرديد و...
با اين حال مي‌شد نادر تازه به پول رسيده و زيوري كه عقده رسيدن به يك جايگاه اينگونه به لحاظ اقتصادي را داشت را در همان 20 سال گذشته ديد؟
ـ موافقم براي خود ما هم خيلي خوب بود. ضمن اينكه خيلي‌ها هم هستند كه 10 قسمت ابتدايي و نادر 20 سال پيش را نديدند و متوجه جنس تفاوت بازي من در اين دو سن متفاوت نشدند.
اگر سام درخشاني از قصه نادر 20 سال پيش و بعد و مسير قصه مطلع بود، قطع به يقين مي‌توانست طراحي درستي براي رفتارها، شخصيت‌پردازي به لحاظ روانشناسي كاراكتر و... در مورد اين شخصيت داشته باشد.
ـ ما يك استركچر (چهارچوب) كلي از اين قصه داشتيم و من تمام تلاشم را به خرج دادم كه ريز به ريز و جز به جز اين تفاوت رفتاري و خصوصيات مورد نياز نادر را در دو سن مختلف در بازي‌ام داشته باشم. تا قسمت 36 از داستان مطلع بودم و تنها 4 قسمت را نمي‌دانستم كه سياست كارگردان بود و خودش باید راجع به آن پاسخگو باشد.

موافق هستي بازيگر شخصيت نادر از طراحي‌هايي كه براي اين شخصيت داشته بگويد؟
ـ من روي لحن و گويش نادر در دو سن مختلف خيلي كار كردم. سعي كردم بسياري از اكت و رفتارهاي نادر كه در 20 سال پيش او ديده مي‌شد در سن فعلي‌اش وجود نداشته باشد. بسياري از تيك‌های رفتاري نادر مثل مدام بالا كشيدن شلوار را ديگر در او نمي‌بينيد. نادر در سن فعلي‌اش شيك شده...
البته شلوار بالا كشيدن كماكان در رفتار نادر وجود دارد؟
ـ (مي‌خندد) بله حالا شيك شده و از يك طرف شلوارش را بالا مي‌كشد. به هر حال 20 سال گذشته و اينها 20 سال مرفه زندگي كردند، خارج رفتند و ديدند، معاشرت‌هاي خاص دارند و در کل شرايط اجتماعي‌شان تغيير كرده است. تلاش كردم اين تفاوت در برخورد، لحن و بيان و... نادر محسوس باشد.
و البته تغيير سن.
ـ بله حتماً لحن نادر در اين 20 سال تغيير كرده، پخته‌تر شده و با مراقبت بيشتري اداي ديالوگ مي‌كند.
از گريم نادر براي سن جديد‌ش راضي هستي؟ سام درخشاني جلوي آئينه توانست اين تغيير زمان و سن و سال را در صورت خودش ببيند كه بتواند آن را در لحن و كلام و بازي‌اش، قابل باور ارائه كند؟
ـ حرفه‌اي نيست كه من بخواهم راجع به گريم و خيلي چيزهاي ديگر كه ارتباطي با بازيگر ندارد صحبت كنم، اما بايد بگويم با توجه به محدوديت‌هاي زماني يك پروژه شرايط فرق مي‌كند. يك وقت تو داري سريال «مختار» را مي‌سازي، 6 سال وقت داري پس روزي 5 ساعت هم مي‌تواني گريم شوي، ولي وقتي در اين كار گريم ما از 20 دقيقه به 25 دقيقه مي‌رسد دستياران كارگردان با فك و فاميل مي‌آيند سراغ تو كه پس كجايي؟! آنها هم مقصر نيستند فرصت نيست، اين محدوديت زماني باعث مي‌شود گاهي در هر بخش افت كيفي داشته باشيم، شوخي نيست ما روزي 10 ـ 12 دقيقه مي‌گيريم، اگر 10 ـ 12 دقيقه ما در يك روز به 8 دقيقه برسد، پخش به ما مي‌رسد. ضمن اينكه خيلي چيزها به حس خود بازيگر، قصه و ارتباط با كارگردان برمي‌گردد ولي به هر حال نمي‌توان تأثير گريم، لباس، اكسسوار و... را ناديده گرفت. و قابل باور بودن گريم براي خود بازيگر و مخاطب را مدنظر نداشت.
همين الان كه من جلوي تو نشستم، مي‌بيني كه موهاي من سفيد است. اين موي سفيد با ماژيك كار شده است كه در تصوير بخشي از آن منتقل مي‌شود و اين شايد بتواند مورد نقد قرار بگيرد. شايد الان به من بخورد 47ـ 48 ساله باشم اما در تصوير شايد اين زمان 5 سال كمتر شود و كار من را به عنوان بازيگر سخت‌تر كند، چرا كه ممكن است باورپذير نباشم، اما اجازه بده در مورد مسائلي كه در حيطه وظايف من نيست صحبت نكنم. من بازيگرم و بايد در بازي‌ام همه چیز قابل باور باشد و رفتارم منطقي جلوه كند.

در زمان پخش سريال با كارگردان راجع به بازخورد مخاطب از فاكتورهاي مورد نياز در قابل باور بودن نادر 47 ـ 48 ساله صحبت كرديد؟
ـ بله بارها اين اتفاق رخ داده است. به طور مثال نادر از حنجره‌اش حرف مي‌زند و اين باعث مي‌شود نفس كم بياورد، تو مي‌بيني در ديالوگ‌هاي بلند او نمي‌تواند كاملاً جمله‌اش را به پايان برساند. اوايل آقاي سهيلي‌زاده اين را دوست نداشت و مي‌گفت اين نفس را درست كن! اما از زمانيكه كار پخش شد و اين بازي مرا (به لحاظ اداي جملات) روي آنتن ديد نظرش تغيير كرد. جالب اينكه الان من اين مسئله را بيشتر استفاده مي‌كنم و ايشان اخطاري به من نمي‌دهد معلوم است كه كارم درست بوده است.
نكته ديگر در مورد نادر اينكه تو وزن خودت را هم پايين‌آوردي، در حاليكه در سن بالاتر، شرايط بهتر زندگي و تغيير وضعيت اقتصادي نادر مي‌توانست درشت‌تر از 20 سال پيش خودش به نظر برسد؟
ـ (مي‌خندد) من آن زمان تازه از سريال «پژمان» درآمده بودم و چاق بودم با خودم گفتم خب الان كه فرصت نيست لاغر كنم و نادر لاغرتر نشان بدهد. حداقل دور اول سريال را چاق باشم، از اين چاق‌هاي آويزان، با آن طرز لباس پوشيدن و پيله‌هاي شلوار، در پارت دوم كه نمي‌توانستم بيش از اين چاق شوم، پدرم در مي‌آمد! با خودم گفتم بهتر است حالا نادر را لاغرتر ببينم. او الان مرفه است و احتمالاً به بهترين باشگاه ورزشي تهران مي‌رود.
خيلي سخت نبود در يك سريال بيش از 40 قسمتي با اين همه زمان و گاهي تكرار سكانس‌هاي غيرموثر، اين توضيح تو را هم ببينیم، باشگاه ورزشي و...
ـ قبول كن خيلي چيزها ديگر دست من نيست. ضمن اينكه وقتي تعداد كاراكترهاي يك قصه زياد است، شرايط طوري نيست كه ما بتوانيم همه موارد را در مورد يك شخصيت مدنظر قرار دهيم. اين يك سريال است با كلي آدم و قصه‌هايشان، يك زمان تو يك فيلم سينمايي كار مي‌كني که 80 سكانس دارد 60 سكانس آن مربوط به يك كاراكتر است. در آن شرايط اوضاع فرق مي‌كند.
ارتباط و كنش و واكنش‌هاي دو شخصيت نادر و زيور از پارت اول تا 20 سال بعد يكي از نقاط عطف سريال است. به نظرم يكي از فاكتورهایي كه به قابل باور شدن بازي سام درخشاني كمك كرده و باعث شده ما بتوانيم او را با اين هيبت در مقام پدر سياوش خيرابي (البته خيلي سخت) بپذيريم درآمدن روابط درست تو در بازي با الهام چرخنده است. از اين همكاري مشتركتان جلوي دوربين سهيلي‌زاده بگو؟
ـ من همان ابتدا كه فيلمنامه را خواندم حس كردم نقش زيور خيلي سخت است، آن اوايل نگران بودم كه چه كسي قرار است اين نقش را بازي كند. به هر حال ارتباط اين دو نقش آنقدر زياد بود كه من نياز مي‌ديدم يك بازيگر توانا ايفاگر آن باشد. خانم چرخنده قرارداد را بستند و ما رفتيم در دورخواني، همان زمان من فهميدم كه ايشان با تمام توان و انگيزه آمده‌اند تا انرژي بگذارند. يك جور كه گويا براي نشان دادن توانايي و استعدادشان به اين نقش نياز دارند. و اين خيلي مهم است. تو بهتر از من مي‌داني كه امروز اكثر بازيگران ما اشباع هستند. طرف سر اين سريال است، قرارداد سه كار بعدي‌اش را هم بسته و اصلاً برايش اهميت ندارد كه ديگران چه مي‌گويند. خانم چرخنده واقعاً به نقش زيور فكر كرده بود با انرژي مي‌آمد و من هم كه علاقه‌مند به تعامل با بازيگر مقابل براي ايجاد يك حس خوب و قابل باور در صحنه. خانم چرخنده  بازيگر بسیار حرفه‌اي است. ايده‌هاي خوبي داشت به نظرات بازيگر مقابلشان هم اهميت مي‌دهد  فكر مي‌كنم همانطور كه تو اشاره كردي حضور قابل باوري را از نادر و زيور در مقابل يكديگر به نمايش گذاشتيم. در فصل اول ما نادر را تحت تأثير زنش مي‌ديديم و در فصل دوم ماجرا تغيير كرد. او ديگر زن ذليل نبود و حرف اول و آخر را مي‌زد. اين را با هدايت خوب آقاي سهيلي‌زاده در اجرا با تعامل درآورديم. اصولاً تا به امروز با هر بازيگري كار كردم، سعي داشتم پارتنر خوبي باشم. اگر يادت باشد سر سريال «پژمان» با پژمان جمشيدي يا سر سريال آقاي بذرافشان (نابرده رنج) با كامبيز ديرباز نيز در اين مورد صحبت كرديم. اصولاً به خوب بودن كل كار و گروهي بودن موفقيت در اين حرفه اعتقاد دارم. به دنبال نمايش خودم نيستم. مطمئن هستم اگر كل كار خوب باشد من هم خوب ديده مي‌شوم.
اصولاً كارگردان‌هاي مختلف در پروژه‌شان شيوه‌هاي متفاوتي را در هدايت تيم بازيگري و حتي مديريت قصه‌گويي دارند، با حسين سهيلي‌زاده كار چگونه بود؟
ـ تو من را مي‌شناسي، اهل تملق نيستم. واقعاً كار با حسين سهيلي‌زاده دوست داشتني است. به هر حال تكليف كار ما معلوم است و آقاي سهيلي زاده هم كمتر با يك بازيگر دو ـ سه كار پشت سر هم انجام می دهد. پس اغراق نمي‌كنم سهيلي زاده آدمي است كه تكليفش با خودش روشن است. اين خيلي به خودش و همه كمك مي‌كند. او مي‌داند چه مي‌خواهد و اصلاً به دنبال شو دادن و نمايش خودش نيست. براي سهيلي‌زاده قصه مهم است. او بسيار باهوش است و مذاق تماشاگر ايراني را خوب مي‌شناسد. دقيقاً مي‌داند چه كند تا تماشاگر درگير كارش شود. حواشي را كم مي‌كند و به اصل ماجرا مي‌پردازد. از آن كارگردان‌هايي است كه وقتي كارش مي‌رود براي پخش، شايد يكي ـ دو اصلاحيه در حد ديالوگ‌ داشته باشد. خودش سر صحنه مراقب همه چيز هست، چهارچوب و مديوم تلويزيون و مخاطبش را خوب مي‌شناسد و مدام مي‌گويد من به دنبال قصه هستم. اين كار براي من تجربه خوبي بود. من در اين 5 ماه كوچكترين تنشي نديدم. هر روز خوشحال هستم كه سر كار مي‌روم.
با بچه‌هاي اين پروژه به من خوش مي‌گذرد و واقعاً مهم است كه در شرايط سخت كار (5 ماه هر روز 6 صبح بیدار شدن و روزی 12 ساعت كار) تو با گروهي كار كني كه هر روز دلت تنگ شود و از ديدن همكارانت انرژي بگيري. فضاي اين سريال بسيار دوستانه است. بچه‌هاي گروه همه همراه هستند و من امروز از همكاري با آقاي سهيلي‌زاده بسيار خرسند هستم. واقعاً خسته شدم. جا دارد از آقاي افسري هم به عنوان مدير تصويربرداري سريال يادي كنيم كه واقعاً در كارش متبحر است و انرژي مي‌گذارد. البته همه دوستان سر اين كار پرانرژي بودند از نفر اول تا من سام درخشاني.

برنامه بعدي‌ات چه خواهد بود؟
ـ يك سريال نوروزي پيشنهاد شد كه واقعاً راه نداشت بخواهم براي عيد هم بازي كنم و دوباره روي آنتن باشم.
مهران رجبي مي‌شدي.
ـ (مي‌خندد) آقاي رجبي بازيگر بامزه‌اي هستند و مردم دوستشان دارند، اما من... ضمن اينكه در نوروز نمي‌توان با پايتخت (3) خيلي رقابت كرد.
با اين شرايط انتخاب بعدي‌ات با چه فاكتورهايي همراه خواهد بود؟
ـ بعد از «پژمان» و «آواي باران» بايد كاري انجام بدهم كه باخت در كارش نباشد. ما بازيگران را براي خودشان كه دوست نداريم، براي كارهايي كه انجام مي‌دهند دوست داريم. دوست دارم به جايي برسم كه وقتي تيزر كار من در تلويزيون پخش مي‌شود، مخاطب بگويد اين كار خوب است، چون درخشاني در كار بد بازی نمي‌كند. اين نقطه تعالي من است، اعتماد مردم به انتخاب خودم را مي‌خواهم.
مجددا به سينما فكر مي‌كني؟
ـ بله، اخيراً دو كار سينمايي هم پيشنهاد شده كه يكي را خودم دوست داشتم بروم، اما بچه‌هاي برنامه‌ريز نتوانستند هماهنگ كنند. امروز خيلي انرژي ندارم اما به كار خوب چه سينما و چه تلويزيون نه نخواهم گفت. البته تن به هر كاري نخواهم داد. دوست دارم سينما را هم مثل تلويزيون با يك كار موفق دوباره كليد بزنم و پس از 4 ـ 5 سال با يك كار خوب و قوي و ماندگار به سينما برگردم. دوست ندارم بگويند اين بازيگر تلويزيون است و نمي‌تواند در سينما حرفي براي گفتن داشته باشد.
خبر دارم كه قرار است با يك فيلم سينمايي، با يك تيم آشنا كه اخيراً تجربه موفقي را نيز با هم پشت سر گذاشته‌ايد، دوباره به سينما برگردي؟
ـ (مي‌خندد) نمي‌دانم از كجا خبر داري، اميدوارم خبر نداشته باشي، ولي اجازه بده تا قطعي شدن كار صحبتي نكنم، اما به سينما و يك فيلم پرفروش و موفق فكر مي‌كنم. دوست ندارم بگويند فلاني فقط بازيگر تلويزيون است و در سينما گيشه ندارد.
حرف آخر...
ـاز تمام بروبچه‌هاي «آواي باران» تشكر مي‌كنم و به دوستانم خسته نباشيد مي‌گويم. از آقاي هاشمي اصل هم كه شرايط  خوبي را براي توليد اين مجموعه تلويزيونی مهيا كردند كمال تشكر را دارم. اميدوارم شرايط طوري رقم بخورد كه بتوانم مجدداً در خدمت اين عزيزان باشم.
 
---------------------------------
رهاااااااااااااااا به نوبه خودش از بازی بسیار خوب اقای سام درخشانی در اوای باران در نقش دکتر توتونچی تقدیر و تشکر میکند

 



نظرات شما عزیزان:

shaghayegh
ساعت17:36---6 بهمن 1392
عالی بودآبجی....یعنی بهترازاین نمیشد....هی میخوندم...هی قربون صدقه ی سامی میرفتم....ازت خیلی ممنونم آبجی جونم! دوست میدالم....وبابت تمام جک هایی که واسه آوای باران....دراین چندمدت داخل وب مای استارنوشتی وموجبات خنده وشادی مارو فراهم کردی...ممنونم!!!
پاسخ: خوااااااااااااااااااااااااهش عزیزممممممممممممم میسی که میای وبم.......گلسا سلام رسوند


مهلا( بانو)
ساعت14:47---6 بهمن 1392
رها جونم مصاحبه ای خوبی بود مرسی



منم برای سام عزیز ارزوی موفقیت دارم امیدوارم که به هدفش برسه و ما هم هر روز بیشتر از دیرئز بهش افتخار کنیم



بابت دیشب بازم عذر خواهی میکنم
پاسخ: سلاااااااااااااام بانو......منم امیدوارم..........بجات همه جا کامنت گذاشتم خخخخخخخخخ.......این حرفها چیه کاره دیه پیش میاد


رها مدیر وب
ساعت11:58---6 بهمن 1392
بچه ها تو بانی فیلم کامنت بزارید

اول بانی فیلم تو گوگل سرچ کنید

بعد بخش تلویزیون انتخاب کنید

بعد تو ستون وسط عکس اقای درخشانی هست راحت پیدامیشه
پاسخ: سلام به خودمممممممم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پيوندها